مهدویت و قرآن

مهدویت و قرآن

همه چیز درباره مهدویت,قرآن,دین اسلام و...
مهدویت و قرآن

مهدویت و قرآن

همه چیز درباره مهدویت,قرآن,دین اسلام و...

همه خوبی ها کجاست؟

اینجا شهر کوفه است .من در مسجد کوفه نشسته ام ، مولایم علی در حال نماز است ، من منتظر هستم تا نماز او تمام شود تا نزد او بروم تا از سخنانش بهره مند شوم .
لحظاتی می گذرد نماز تمام می شود ، از جای خود برمی خیزم و به سوی محراب می روم و نزد امام خود می نشینم . سلام میکنم و جواب میشنوم . او با مهربانی به من نگاه می کند و من آرامش را در قلب خود می یابم اکنون او صدایم می کند و من در پاسخ می گویم :
- فدایت شوم مولای من !
- روزی که شیعیان دچار اختلاف شوند تو چه خواهی کرد ؟ روزگاری که هرگروه از گروه دیگر بیزاری بجوید و شیعیان من یکدیگر را دروغگو خطاب کنند
- آیا چنین روزی فرا خواهد رسید ؟ ...

بیننده گرامی برای مشاهده بقیه مطلب به ادامه مطلب مراجعه نمائید
ادامه مطلب ...

9 مهر - آغاز عملیات مسلم بن عقیل(ع) (1361 ش)

9 مهر - آغاز عملیات مسلم بن عقیل(ع) (1361 ش)



عملیات مسلم بن عقیل در 9 مهر 1361ش با رمز یا اباالفضل العباس(ع) در غرب سومار در وسعتی برابر با 150 کیلومتر مربع و با هدف آزادسازی ارتفاعات مرزی و انهدام قوای دشمن طی دو مرحله به فرماندهی قرارگاه عملیاتی نجف اشرف انجام شد. این منطقه از جبهه‏های مهم محسوب می‏شد و به علت نزدیک بودن به بغداد، دارای استحکامات زیادی بود. در نخستین ساعات عملیات، برخی ارتفاعات منطقه به دست توانای رزمندگان اسلام آزاد شد. دشمن بعثی علی رغم انجام پاتک، 275 نفر اسیر و 4هزار کشته و زخمی برجای گذاشت و مجبور به عقب‏نشینی شد. در نتیجه این عملیات، همچنین ارتفاعات مشرف به مندلی و چند پاسگاه‏ مرزی مانند قلعه چوق، سومار، میان تنگ و... آزاد شدند. همچنین 79 دستگاه تانک و نفربر و 7 فروند هواپیمای دشمن منهدم و ده‌ها دستگاه خودرو و تجهیزات نظامی به غنیمت گرفته شد.

8 مهر - شهادت تعدادی از سرداران اسلام(1360 ش)

8 مهر - شهادت تعدادی از سرداران اسلام(1360 ش)



پس از پایان موفقیت‏آمیز عملیات ثامن‏الائمه، پنج تن از فرماندهان دفاع مقدس یعنی سرلشکر ولی‏ا... فلاحی (جانشین ستاد مشترک ارتش)، سرتیپ موسی نامجو(نماینده امام در شورای عالی دفاع)، سرتیپ جواد فکوری(فرمانده نیروی هوایی ارتش)، یوسف کلاهدوز(قائم مقام سپاه) و محمدعلی جهان‏آرا (فرمانده سپاه خرمشهر)، جهت تقدیم گزارش به امام(ره) با یک هواپیمای سی 130 عازم تهران شدند. این هواپیما حامل 40 سرنشین، 27 مجروح و 32 تن از شهدای عملیات ثامن الائمه بود که در 30 کیلومتری فرودگاه مهرآباد دچار سانحه شد و سرنشینان آن از جمله این پنج فرمانده به شهادت رسیدند. 

رحلت آیت‏ا... لواسانی (1369 ش)

سیدمحمد صادق لواسانی در سال 1285 ش(1324 ق) در نجف به دنیا آمد. در 17 سالگی به قم هجرت کرد و با حضرت امام(ره) هم حجره و هم بحث شد و از محضر آیات عظام حائری یزدی، شاه‌آبادی، حجت، خوانساری و ملکی تبریزی بهره برد. سپس به نجف بازگشت و از درس آقاضیاءالدین عراقی و ابوالحسن مشکینی فیض برد.

آیت‏ا... لواسانی در سال 1314ش از طرف مراجع قم به سرپرستی مدارس فیضیه و دارالشفاء منصوب شد و حدود شش سال این دو مدرسه را اداره کرد. وی پس از آغاز نهضت اسلامی، به حمایت قاطع از امام(ره) پرداخت و به همین دلیل به هشت‏پر (تالش) تبعید شد. وی پس از انقلاب اسلامی نیز بی‏هیچ نام و عنوانی در کنار امام(ره) قرار گرفت و در 8 مهر 1369 ش (نهم ربیع‌الاول 1411 ق) دارفانی را وداع گفت و در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.

 

در کار خوب شریک شوید

با توجه به شروع شدن کار مدارس از شما نویسندگان فعال که درباره مهدویت و قرآن فعالیت می کنید درخواست می کنم سایت من را نیز مدیریت کنید با تشکر

ولادت امام هادی (ع) مبارک

زندگینامه امام هادی (ع)

تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی النقی (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود .

 

در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت - یعنی متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت .

 

به همین جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند .

 

و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " . این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است .

 

از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد .

 

با این همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در این سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه دانش و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند .

 

بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال - نوشته اند .

 

پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . ا

 

و نیز به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است .

 

باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟ یحیی گفت : جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی کردم ، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم . متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع ) همیشه بیمناک و خاشع بود .

 

مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی به سزا داشت . روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود .

 

چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت . مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست .

 

آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود .

 

با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد .

 

این قبیل مراقبتها پیوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نمایند " .

 

در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد - که حرم مطهر وی در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است . این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر می زده اند . "

 

 

ادامه مطلب ...

معنی کلمه عید

واژه «عید» در لغت به معنی «بازگشتن» می‏باشد و دراصطلاح، به معنی بازگشت به سوی خداوند سبحان است.واژه «عید» تنها یک‏بار در قرآن آمده و به معنای روزی است که نعمت‏های آسمانی بر مؤمنان فرود می‏آید.
در فرهنگ اسلام نیز از روزی که انسان در آن گناه و معصیتی مرتکب نشود، به عید تعبیر کرده‏اند.
اعیاد اسلامی هم‏چون فطر، مبعث، غدیر و قربان، افزون بر این که خاطره رخداد مهمی را در یادها زنده می‏کنند و بزرگ‏داشت، درس آموزی و تبلیغ آن رویداد را یادآور می‏شوند، روزهای ویژه رحمت و لطف خداوندی نیز به شمار می‏آیند.
در این عیدها، عطایا و نعمتهای الهی، در سریرهایی از نور بر بندگان فرود می‏آیند و دریچه‏های بخشش و آمرزش پروردگار، به مِهر بر مردمان گشوده می‏گردد.
از اینرو، آنان که لحظه‏های ناب را قدر می‏شناسند، در این روزها با عطر نیاز و راز، غبار غفلت را از دل‏های آلوده‏شان می‏زدایند و دل را از زنگار گناه، پاک می‏سازند.
عید قربان؛ قربانگاه أعظم است و قرآن چه زیبا از آن خبر می‌دهد: «و فَدَیناهُ بذِبحٍ عَظیم» .

مولایمان حضرت زین العابدین(علیه‏السلام) در روز عید قربان، اینگونه با پروردگار خویش مناجات می‏نمودند: «پرورگارا! آن کس که به سوی مخلوقی حرکت کند، خویشتن را به امید عطا و بخشش او آماده می‏سازد. پس امروز، من به امید عفو و صله تو آماده شده‏ام و از درگاهت، مرحمت و کرامت همی تمنّا دارم



حسین(علیه‌السلام)، ذبح عظیم مسلخ نینوا می‌شود تا قربان بماند، غدیر بماند، مبعث بماند و ندای توحیدی ابراهیم خلیل در گوش جهان گُم نشود. خدایا! شگفت زده نمی‌شویم اگر پیش از میهمانان عَرفاتیَت، به زائران سیدالشّهدا نظری بیفکنی که او، سرّ بقای مِنی و عرفات است.
خدایا! فرمودی: «و ابتغوا إلیه الوسیله»، و منِ حیران در بیابان سر در گمی، وسیله‌ای محکمتر از حسین نیافته‌ام.
معبودا! به احترام او، مرا محترم گردان و از خطاهایم در گذر و به دیده رحمت، بر من نظاره کن که بدان سخت محتاجم.

زمزمه‏های فرزند ذبیح آل محمّد در عید قربان

مولایمان حضرت زین العابدین(علیه‏السلام) در روز عید قربان، اینگونه با پروردگار خویش مناجات می‏نمودند: «پرورگارا! آن کس که به سوی مخلوقی حرکت کند، خویشتن را به امید عطا و بخشش او آماده می‏سازد. پس امروز، من به امید عفو و صله تو آماده شده‏ام و از درگاهت، مرحمت و کرامت همی تمنّا دارم.
بارالها، بر محمد و آل او درود و رحمت فرست و این امید مرا، نومید مگردان.
ای خدا! ای آنکه حاجات حاجتمندان... بر تو پنهان نیست، و ای آنکه هر چه ببخشی، خزانه سرشارت زوال نبیند.
من امروز با دست تهی به درگاهت آمده‏ام، و مرا به طاعت و عبادتم تکیه‏ای نیست. نه طاعتی فرستاده‏ام که مقبول باشد و نه جز شفاعت محمد و آل

عزا عزا

تسلیت می گوییم  

 علیرضا قزوه شعری سروده است با عنوان "مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد" و در وبلاگ خود منشر کرده است.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا،علیرضا قزوه شعری سروده است با عنوان "مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد" در مورد فاجعه منا  در روز عید قربان و فرا رسیدن عید غدیر خم که آن را در زیر می خوانیم:


مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد
کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد

راه بیت الله اگر از هند و ایران بگذرد

 

مهربانا! یک دو جامی بیشتر از خود برآ

مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد

 

«خون نمی خوابد» چنین گفتند رندان پیش از این

کیست می خواهد که از خون شهیدان بگذرد؟

 

نغمه اش در عین کثرت، جوش وحدت می زند

هرکه از مجموع آن زلف پریشان بگذرد

 

پرده ی عشّاق، حاشا بی ترنّم گل کند

شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد

 

وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود

حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد

 

خون سهراب و سیاوش سنگ فرش کوچه هاست

رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد

 

کاشکی این روز ها بر ما نمی آمد فرود

حسرت این روز ها بر ما فراوان بگذرد

 

کافر از کافر گذشت و گبر یار گبر شد

کاش می شد تا مسلمان از مسلمان بگذرد

 

حال و روز عاشقان امروز بارانی تر است

نازنینا! اندکی بنشین که باران بگذرد

 

از شراب مشرق توحید خواهد مست شد

گر نسیمِ هند، از خاک خراسان بگذرد